معنی بانوی شاعر یونانی
حل جدول
سافو
ساقو
شاعر یونانی
هومر
ایون
شاعر معاصر یونانی
یانیس ریتسوس
شاعر بزرگ یونانی
هومر
بانوی شاعر شیلیایی
گابریلا میسترال
بانوی شاعر ایرانی
مهستی گنجوی
شاعر و نویسنده یونانی
الی تیس
شاعر یونانی صاحب ایلیاد
هومر
واژه پیشنهادی
هومر
فارسی به عربی
یونانی
لغت نامه دهخدا
بانوی. (اِ) بانو. رجوع به بانو شود. || معشوقه. (لغت نامه ٔ اسدی).
بانوی. [ن َ] (ص نسبی) منسوب به بانه است و بانه از محال کردستان است.
یونانی
یونانی. (ص نسبی، اِ) منسوب به یونان. هر چیز منسوب ومربوط به کشور یونان. (یادداشت مؤلف):
ساخت آنگه یکی بیوکانی
هم بر آیین و رسم یونانی.
عنصری.
|| اهالی یونان.مردم یونان. که از مردم یونان باشد. اهل یونان. از یونان. گِرِک. گرس. هلن. آغریقی. آغریقیه. (یادداشت مؤلف). || زبانی که در یونان بدان تکلم کنند. زبان مردم یونان. زبان یونان. زبان یونانی. (یادداشت مؤلف):
تازی و پارسی و یونانی
یاد دادش مغ دبستانی.
نظامی.
معادل ابجد
767